شما چطور؟؟

  

ما حافظه ضعیفی داریم..انقدر ضعیف که یادمان میرود چه بر سرمان امد..یادمان رفت هواپیمایی پر از اندیشه سقوط کرد..یادمان رفت بم برای چه فروریخت؟؟یادمان رفت تیر ماه را..یادمان رفت بشکه های نفت و اهدای کلیه را..یادمان رفت فیلمهای سکسی گل و بلبل و یادمان اوردند گشت ارشاد را..یادمان رفت جزغاله شدن دانشجوی دکترا را در یک ازمایشگاه به دلیل نبودن کپسول اتش نشانی...یادمان رفت جزایر پول را و بررسی میکنیم را...یادمان رفت نتیجه همیشگی ۱-۱ فوتبال را..یادمان رفت تکه تکه شدن اتوبوس پر از نخبگان را..یادمان رفت ...یادمان رفت؟؟از خود نپرسیدیم چرا یادمان رفت؟نپرسیدیم چرا خشخاش وارد میکنیم؟؟نپرسیدیم چرا اعتیاد غوغا میکند؟نپرسیدیم چرا باید یادمان میرفت و چرا یادمان دادند که یادمان برود؟؟  

میدانم ..خوب میدانم که کاری از من و تو برنمیاید..اما همین که گاهی به یاد بیاوریم که چه اندیشیدیم و چه اندیشیدند.همین برایم کافیست.اینکه میفهمیم که چه گذشت و گاهی تلنگری باید تا انسانیتی زاید...میدانم..اینرا هم خوب میدانم که زیستن در جایی که محکوم به فهمیدن و باز هم فهمیدن مشتی نادان هستی چقدر دردناک است...اما دلم میخواهد در تک تک لحظه های زندگیمان بدانیم که احمق نیستیم..و همین که به درک ان برسیم تک تک لحظه هایمان را فهمیده ایم... تلخ مینویسم...میدانم..اما شاید همین نوشتن اول برای خودم تلنگری باشد تا حافظه ام به مسلخ نرود هم برای شما که خود ایرانید...یادمان نرود ضحاک برای بودن مغز انسان میدرید...دریده نشویم...فردوسی بزرگ در انزمان به ما تلنگری زد برای تمام اینده مان و حالا شما بگویید که ایا لمسش نمیکنید؟؟این کمترین حق یک انسان است که خوب بفهمد...اشتباه نکنید..من نه میخواهم انقلاب کنیم نه تظاهرات نه ...فقط میخواهم نگذاریم اندیشه مان به تاراج برود.همیشه فکر کنیم تا خودمان را فراموش نکنیم...خیلیها میگویند کله ام بوی قرمه سبزی میدهد اما من همیشه بوی قرمه سبزی را به بوی گند نادانی ترجیح میدهم...شما چطور؟؟

خودم...خود شما...

اگر قرار باشد خودمان را تعریف کنیم...چطور مینویسیم؟؟چطور صادقانه خودمان رار قم میزنیم..و از افشا شدن نمیترسیم...راستی آن لحظه که در راست ترین لحظه ها به خودمان نگاه میکنیم عجب لحظه پر رمز و رازیست...شروع میکنم..شما هم با من به صمیمی ترین و زیباترین لحظه ادمی بیایید... 

من تکه ای از تاریکی هستم.نامه ای بلند.سوالی سمج و ذهنی ساده.کنجکاو و این کنجکاوی همیشه کار دستم میدهد.همیشه مینویسم..اعتقاد دارم آنهایی که نمینویسند ازادی بزرگی در آغوش دارند که انگار بارشان سبکتر است..همیشه دقیق شدن در آدمها ازارم میدهد...خیلی اوقات اشتباه کردم و قبول نکردم که اشتباه کردم اما واقعا اشتباه کرده ام.گاهی بیش از حد خوب بوده ام و گاهی خیلی بد..که بد بودنم بسیاری از لحظه ها به خاطر خوبیهایم بود..  

گاهی خودم هم نمیفهمم چه میگویم و فقط بلغور میکنم که کم نیاورم..خانه ای که در درون من است خانه ایست رو به جهان اما جدا از جهان...زندگی گاهی راضیم نمیکند...همیشه پی کاری بزرگم..در حالیکه حتی از عهده شاید ساده ترین کارها بر نیایم...اما همیشه تصویر هولناکی از اینده را میبینم...و میدانم پس از این هولناکی انسان صورتش سرخ خواهد شد نه از هراس از شرم..زیرا ناگهان در میابد که همواره عقلش را در شرمگاهش پنهان کرده بودو از انجا به جهان مینگریست..چیزی که فروید انرا در نطفه انسانها گذاشته و دیگران باور کردند.اشتباهی که حقیقت پنداشتند و به غلط پنداشتند زیرا تمام داستان این نبوده است!! 

و اشتباه کردن چقدر ترسناک است...وقتی که میدانی فرصتی هم نیست..ما ادمها همیشه همینطوریم...حتی در اشتباهاتمان گمان میکنیم که راست میگوییم و آن آینده هولناک چنین روزیست...یک روز از میان خط به خط زندگیم دریافتم نیروی وحشتناکی در آدمی هست که قویتر از تمام لشگرهای جنگی دنیاست..و آن زمان رسیدن یک فکر و ظهور یک اندیشه است..زمانیکه حتی در اندیشه لبخند کودکی هستی یا در اندیشه کاری بزرگ حتما هستی...و این است رسالت هستی... 

من اشتباه زیاد کرده ام و گاهی از این رسالت دور شده ام ... گاهی خودم نبوده ام...اما همیشه در اندیشه بزرگ شدن هستم تا جاییکه روزی برسدکه انسان در خلوتش به خودش افتخار کند..همین.. 

بخونید...بخونید....من شادم

شوقیست در درونم...متولد شدم...دیگر قول داده ام به خویش که بال و پرت باشم..که شوق پروازت... 

یادت میاید؟گفتی بی تو مرا یارای پرواز نیست...انروز در چشمانت دیدم و در صدایت شنیدم که از همیشه عاشقتری... 

 

دوستان قول داده بودم براتون ادامه اون پست اگه.....بذارم...اینم وفاداری به قولم..حالا دیگه کامل شد و هرکسی میتونه بفهمه از کدوم دسته است... 

 

بیل گیتس:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، من فکر می کنم که می تونیم برای نصب مجددش یه هزینه هایی رو پرداخت کنیم
البته بهش بگو که باید خودشو بهتر کنه 

 

 

زیست شناس:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
حتما" متحول می شه!

 

آمارشناسان:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه اونم عاشق تو باشه، احتمال بازگشتش زیاده،
اگر عاشق تو نباشه، به هر حال توزیع ....
و رابطه شما غیر محتمله !
 

 


فروشنده:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، قرارداد ببند، اگه برنگشت، چه خوب، "بعدی!"
 

 


 طرفداران آرنولد:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
"حتماً بر می گرده"

 

 

 

نماینده بیمه:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش برنامه رو نشون بده،
اگه برگشت، ثبت نامش کن،
اگه برنگشت، پی گیرش شو و هیچ وقت بی خیال نشو 

 

 

 

فیزیکدان:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، این قانون جاذبه است
اگه برنگشت، یا مقدار اصطکاک بیشتر از نیروی جاذبه است، یا زاویه برخورد بین دو جسم در زاویه مناسب تنظیم نشده. 

 

 

ریاضیدان:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت که 1+1 = 2 (خیلی ساده اس)
اگه بر نگشت،
Y=2X-log (0.46Y^2+(cos(52/34X))x 5Y^(- 0.5)c) مقدار ثابت زمان بی نهایت بازگشته....

 

 

مدل امروزی:
اگه عاشقه کسی شدی،
بهش نچسب، بزار بره...
اگه برگشت، که مال توئه!
اگه برنگشت پیداش کن و بکشش!! یا به اداره مهاجرت خبر بده که اون مهاجر غیر قانونیه 

 

 و حالا......

اگه عاشقه کسی شدی،
برای چی اصلاً ولش می کنی بره؟؟!!
خنگه خدا!